عمریست که ما بر در میخانه نشستیم
ما در طلب صاحب این خانه نشستیم
تا ساقی و آن یار دلارام ببینیم
بی باده و بی ساغر و پیمانه نشستیم
چون یار بدیدیم که همسایه ما بود
حیف از همه ایام که بیگانه نشستیم
از پاکی انفاس خوش ساقی و مطرب
در راه ونسیم گل و ریحانه نشستیم
آری چو نمایان شده انوار خداییش
در مکتب عشقش همه جانانه نشتیم
چون شاه و گدا بر در میخانه یکی هست
با رخصت ساقی همه شاهانه نشستیم ((سجاد دلیر))
نظرات شما عزیزان: